بسم الله الرحمن الرحیم
ناهار را که خوردیم مشغول شستن ظرف ها شدم و زیر لب با خودم غر غر می کردم. دستی به پاچه شلوارم چنگ زد اما زمزمه های من گوش هایم را کیپ کرده بود تا بشنوم آن پایین کسی چیزی می گوید.
مامان از پشت سرم می آیند، به سمت امیر دولا می شوند و می گویند: "الهی من فدات شم. پلک ببین میزنه به پات میگه آب میخوام"
لیوان را بر میدارم و خودم را با امیر هم قد می کنم. نفس های کوچکش که به صورتم می خورد، پرش قلبم را توی سینه ام احساس می کنم. قلپ قلپ . حسابی تشنه است

پ.ن: دلم همچین نفس های کوچکی را خواست
پ.ن2: ای صاحب همه نفس های کوچک، به حق نفس گرم و کوچک نوزاد کربلا، هوای دل های داغان مان را داشته باش .

و الی الله ترجع الامور .

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تکست موزیک | دانلود آهنگ جدید به همراه متن ahansazan Trey دانلود فيلم هاي برتر ناخدا هیچکس OFFICIAL Blog OF Amir Hossein Farokhnia خرید بازی های ps4 فلاشینگ کار-گروه صنعتی دنیز گستر معرفي بهترين محصولات پاناسونيک